1. تاریخچه و خواستگاه معماری استراتژیک (راهبردی)
در دهه 2010 و پس از دو دهه تجربه معماری سازمانی، به تدریج دامنه کاربرد معماری از سطح فناوری اطلاعات به کسب و کار و تحقق راهبرد گسترش یافت تا جاییکه صاحب نظران، ماموریت معماری سازمانی را ترجمه راهبرد به اجرا ( Strategy To Execution) تبیین کردند. در این تبیین، معماری پلی است که راهبردهای سازمان را به اجرا (عملیات) پیوند میزند به گونه ای که بدنه سازمان از طریق مدل های معماری و برنامه های اجرایی، در تحقق راهبردها و اهداف سازمان نقش آفرینی خواهند کرد. براین اساس، معماری دیگر صرفا در مباحث فناوری اطلاعات و تکنیکال محدود نمی شود و در حوزه گسترده معماری کسب و کار و موضوعات مدیریتی و تصمیمات راهبردی نیز مشارکت خواهد داشت. توضیحات مفصل تر در فصل دوم کتاب پیکره دانش معماری سازمانی (مکاتب سه گانه معماری سازمانی) آورده شده است که علاقمندان می توانند برای مطالعه بیشتر به آن رجوع کنند.
از دهه 2020 به تدریج نقش “معماری سازمانی” به عنوان مکمل نظام برنامه ریزی راهبردی(Strategic Planning) یا حتی ادغام شده در آن پررنگ شده است. اگرچه اسکات برنارد (Scott Bernard) از سالها پیش معتقد بوده است که معماری نه تنها در اجرای راهبرد که حتی در صورتبندی و تدوین راهبردهای سازمان نیز اثرگذار است و با ارائه فرمول معروف
EA = Strategy + Business + Technology
معماری استراتژیک (در سطح استراتژی) را به عنوان چتری بالای سایر بهروش ها و نظام های مدیریتی-فناوری در سازمان معرفی کرده است اما در عمل (تجارب صنعت)، معماری راهبردی در دو-سه سال اخیر به واسطه ضرورت انکار ناپذیر تحول (کسب و کار، دیجیتال) و نیاز به چابکی سازمانی، به صورت جدی تری مورد توجه مدیران ارشد و راهبران سازمان قرار گرفته است.
فارغ از نظریه های مطرح شده، تجربه نگارنده در طی چند ساله اخیر نیز حکایت از پتانسیل بالای معماری راهبردی دارد، بگونه ای که تجارب خوبی از اجرای این رویکرد در سازمان های تکنولوژی-محور و صنایع سرویس گرا به دست آمده است.
لازم به تاکید است منظور از معماری راهبردی، محدود شدن معماری در موضوعات راهبردی نیست، بلکه در ادامه توضیح داده شده است که معماری میتواند در سطوح مختلفی به صورت همزمان و هماهنگ به کار گرفته شود ولی منظور ما در این نوشته تاکید بر نقش معماری در لایه راهبردی است که تاکنون کمتر پیاده سازی شده است.
2. ارتباط میان نظام “برنامه ریزی راهبردی” با “معماری سازمانی”
برای تبیین ارتباط میان نظام برنامه ریزی راهبردی با معماری سازمانی که منجر به تولد “معماری راهبردی” شده است، شکل زیر به صورت مفهومی به این مقوله میپردازد. همانطور که مشخص است میتوان 4 الگوی برای ارتباط میان این دو نظام را برشمرد که مشخصا آنچه در این نوشته با عنوان “معماری راهبردی” تبیین میشود مربوط به الگوی سوم و چهارم است.
لازم به ذکر است، متاسفانه تصور غالب در سازمانها تفکیک این دوم نظام با تاکید بر شروع معماری سازمانی پس از پایان برنامه ریزی راهبردی (الگوی دوم) است که البته صدمات و اشکالات آن طی سالهای اخیر کاملا نمایان شده است.
3. سطوح معماری سازمانی در توگف
معماری در سطوح مختلفی قابل بکارگیری است، چنانچه در توگف به 3 سطح معماری (مطابق شکل زیر) اشاره شده است که البته بکارگیری هر کدام به شرایط سازمان و توانمندی تیم معماری وابسته است. در گذشته ماموریت معماران سازمان اغلب به سطوح پایین که تکنیکال تر و فنی تر بوده محدود می شد، چنانچه جان زکمن نیز خود مهندس سیستمهای اطلاعاتی بوده و از جهت پیچیدگی توسعه سیستمهای اطلاعاتی به مفهوم معماری علاقمند شده است.
با توجه به توضیحات فوق، منظور نگارنده در این نوشته تاکید بر کاربرد جدید معماری در سطح بالایی (راهبردی) است که تناقضی با کاربردهای پیشین در سطوح فناوری اطلاعات یا مدیریت فرایند ندارد و حتی تکمیل کننده آنهاست.
از جهت پتانسیلی که معماری راهبردی میتواند در ادغام با نظام “برنامه ریزی راهبردی”، “مدیریت پورتفولیو” و “مدیریت توسعه محصول/خدمت” برای هدایت سازمان در تحول (کسب و کار، دیجیتال) با محوریت پارادایم سرویس گرایی به همراه داشته باشد این رویکرد را میتوان پارادایم جدید معماری نامید.