ایکون سایت امیر مهجوریان

بالاترین سطح تجرید از طبقه‌بندی دانش و کاربرد معماری سازمانی در قالب مفهوم مکاتب فکری[1] معماری سازمانی تبیین و طبقه‌بندی شده است. در این بخش با مروری بر خاستگاه و نقطه نظرات صاحب‌نظران، جمع‌بندی مکاتب فکری معماری در قالب سه مکتب فکری ارائه می‌شود.

روند شکل‌گیری مکاتب فکری معماری سازمانی

طبیعت حوزه معماری سازمانی ایجاب می‌کند تعاریف و نقطه نظرات متنوعی درباره مباحث مرتبط با آن پدید آید. حتی بر روی تعریف پایه برای خود معماری سازمانی و کاربرد آن نیز نقطه ‌نظر واحدی نمی‌توان یافت، علت این امر معلول دو فاکتور است: نخست جایگاه افراد ذینفع که بنا بر تخصص در حوزه کاری (کسب‌وکار، فناوری اطلاعات) خواه‌ناخواه نقطه نظرات آن‌ها به سمت و سوی دغدغه‌های مرتبط با آن حوزه میل می‌کند، دوم ماهیت معماری سازمانی که قلمرو یا مرز ثابتی ندارد و پویایی شاخه‌های علمی و عملی زیرمجموعه آن مانند درخت پر شاخ و برگی مدام در حال رشد و تحول است.

در راستای شفاف‌سازی مفهوم و کاربرد معماری سازمانی، پژوهشگران صاحب‌نامی طی سال‌های 2012 تا 2020، اقدام به مطالعه سیستماتیک (روش‌مند) تعاریف و کاربردهای معماری سازمانی از میان انبوهی از مقالات و مراجع نموده‌اند و نتیجه حاصل را در قالب مکاتب فکری یا الگوهای کاربرد معماری ارائه نموده‌اند. در ادامه سه مورد از مهم‌ترین این پژوهش‌ها را به‌اختصار مرور می‌کنیم و سپس جمع‌بندی نتایج به‌عنوان مدل طبقه‌بندی پیشنهادی ارائه خواهد شد.

مکاتب فکری معماری سازمانی

مکاتب فکری سه‌گانه لاپالمی

با هدف رفع ابهامات بر تعاریف و کاربردهای گوناگون ذکرشده برای معماری سازمانی، لاپالمی (Lapalme) با بررسی کتاب‌ها و مقالات صاحب‌نظران معماری سازمانی سعی در طبقه‌بندی نقطه نظرات آن‌ها پیرامون دامنه مفهوم سازمان و هدف معماری نمود، وی با بیان اینکه عمده تعاریف موجود برای معماری سازمانی عبارتی است شبیه به: «توصیف (یا فرایند تحلیل و توصیف) مؤلفه‌های مرتبط به هم از یک سازمان در مسیر تحول آن»، این تعاریف را متهم به دو نقص عمده نمود: نخست اینکه معنا و محدوده سازمان شفاف نیست و دوم هدف معماری روشن نشده است.

 وی با تحلیل مجموعه تعاریف مرتبط با موضوع معماری سازمانی توانست سه مکتب فکری نسبتاً مشخص را شناسایی و تفکیک نماید. این سه مکتب عبارت‌اند از:

  • مکتب اول: معماری فناوری اطلاعات سازمانی[2]
  • مکتب دوم: یکپارچه‌سازی سازمانی[3]
  • مکتب سوم: تطبیق‌پذیری زیست-محیطی سازمانی[4]

بر طبق نظر لاپالمی، هدف مکتب اول تحقق و پیاده‌سازی راهبردهای سازمان از منظر فناوری اطلاعات است و نقش معماری سازمانی هم­راستاسازی فعالیت‌ها و برنامه‌های فاوا با اهداف و راهبردهای سازمان است. در مکتب دوم سازمان را یک سیستم اقتصادی-فنی-اجتماعی در نظر می‌گیرد که کاربرد معماری سازمانی، طراحی یکپارچه و به ­هم ­چسبیده همه جوانب لازم برای تحقق راهبردهای سازمان اعم از ساختار، فرایند، خط‌مشی و منابع موردنیاز است. در این مکتب، فناوری اطلاعات نیز یکی از ابعاد و جوانب معماری است. نهایتاً مکتب سوم که آن را کامل‌ترین حالت کاربرد معماری سازمانی می‌داند، به سازمان و محیط پیرامون به‌عنوان دو موجودیت (سیستم) توأمان در حال رشد و تحول می‌نگرد که مستلزم نوع خاصی از معماری با تکیه بر تطبیق‌پذیری هستند. در این مکتب، معماری همچنان ابزاری برای اجرای راهبردهای سازمان است (مشابه مکتب دوم) اما در محیطی متلاطم و نیازمند تطبیق‌پذیری زیست‌محیطی.

مستقل از اهمیت ویژه کار لاپالمی در سازمان‌دهی و طبقه‌بندی مکاتب فکری معماری سازمانی که محرک پژوهش‌های تکمیلی در سال­های بعد گردید، اشکالات و تناقضاتی نیز در پژوهش وی وجود دارد که نیازمند مطالعه نقادانه علاقه‌مندان به این مباحث است، برای مثال باوجود اینکه کتاب مشهور «معماری سازمانی به‌عنوان راهبرد: ایجاد شالوده‌ای برای اجرای کسب‌وکار» نوشته خانم راس و همکاران یکی از مراجع مهم مکتب دوم معماری سازمانی – طبق دسته‌بندی لاپلامی – است، به‌اشتباه این مرجع به مکتب اول منتسب شده است.

رهیافت‌های سه‌گانه کرهونن و پتینن

در پژوهشی که یک سال بعد از کار لاپالمی، توسط دو پژوهشگر مطرح فنلاندی (Korhonen & Poutanen) صورت گرفت، با بررسی تاریخچه نظری معماری سازمانی و بهره‌گیری از مفاهیم تفکر سیستمی و هستان‌شناسی، سه رهیافت مشخص ولی مرتبط در حوزه معماری سازمانی استخراج شد که بسیار به مکاتب فکری لاپالمی شباهت داشتند. به نظر این نویسندگان، هرکدام از این سه رهیافت نیازمند دانش و مهارت‌های خاصی هستند، از بهروش‌ها و نظریه‌های مدیریتی متمایزی بهره می‌برند و به ابزارها و تکنیک‌های متفاوتی متکی هستند. این سه رهیافت عبارت‌اند از:

  • معماری فنی
  • معماری فنی-اجتماعی
  • معماری اکوسیستمی

رهیافت معماری فنی، بر کارآمدی فناوری (اطلاعات) در پاسخ به نیازمندی‌های کسب‌وکار تکیه دارد. نقش‌های کلیدی معماری عبارت‌اند از مهندس سیستم‌های اطلاعاتی، معمار فاوا و معمار راهکار و محدوده تأثیر (تحول) نیز صرفاً مؤلفه‌ها و راهکارهای فناوری اطلاعات است. ازنظر نویسندگان با توجه به اینکه روش‌ها و تکنیک‌های مهندسی و معماری فاوا دارای چندین دهه قدمت هستند، در شرایطی که سازمان در محیط باثبات قرار دارد، این رهیافت نیز می‌تواند به‌خوبی عمل نموده و نتایج قابل پیش‌بینی به بار آورد.

رهیافت معماری فنی-اجتماعی متکی بر ایجاد پیوند سیستمی بین راهبردهای کسب‌وکار با لایه اجرا از طریق فرموله‌سازی راهبردها به راهکارها و نقشه‌های معماری است؛ فناوری اطلاعات و معماری فنی صرفاً یکی از جوانب این رهیافت محسوب می‌شود و مسئولیت اصلی به عهده نقش‌های معمار کسب‌وکار و معمار سازمان است. به‌واسطه وضعیت پویای کسب‌وکار (تغییرات خدمات، محیط رقابتی و…) انجام معماری با در نظر گرفتن مفروضات و محدودیت‌هایی انجام می‌شود و به‌جای تأکید بر یافتن راهکار ایده‌آل به راهکارهای انعطاف‌پذیر در برابر تغییرات و اثربخشی نتایج اهمیت داده می‌شود.

رهیافت معماری اکوسیستمی، متناظر با شرایطی است که معماری سازمان با محیط پیرامونی و شرایط بازار-صنعت، وابستگی تنگاتنگ و متقابل دارد. در این رهیافت عدم قطعیت در برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری افزایش یافته و روش‌های خطی و سیستماتیک برای معماری جوابگو نیست. معماری اکوسیستمی – که مبتنی بر شرایط سیال بین سیستمی از سیستم‌ها و سازمان‌های شبکه‌ای تعریف می‌شود – نیازمند تغییر پارادایم در تفکرات و روش‌های مدیریتی سازمان است و محدوده این رهیافت فراتر از مرزهای سازمان بوده و زنجیره روابط یک صنعت-خوشه یا سیستم‌های فراملیتی را مد نظر دارد.

نظر به نقاط اشتراک فراوان بین یافته‌های این پژوهش با مکاتب فکری سه‌گانه لاپالمی، امیدواری به همگرایی نتایج برای رسیدن به اجماع در بین جامعه فعالان معماری سازمانی تقویت شد.

کهن‌الگوهای سه‌گانه رحیمی و گاتزه

در پژوهشی که توسط خانم فاطمه رحیمی[5] و با هدایت دکتر جان گاتزه انجام شده است (Rahimi, Gøtze, & Møller)، با بررسی سیستماتیک محدوده و کاربرد معماری از دو جنبه علمی و عملی و سپس تلفیق این نتایج، سه کهن‌الگو[6] شناسایی شده است . رحیمی نخست به بررسی مقالات ژورنال و کنفرانس معماری سازمانی پرداخته تا با بررسی تعاریف متنوع معماری سازمانی، محدوده و کاربرد معماری را از این تعاریف استخراج و طبقه‌بندی نماید، بدین منظور حدود 240 مقاله بررسی شده و سپس 80 مقاله نهایی برای استخراج مدل (الگو) پژوهش انتخاب شدند. در مرحله دوم با انجام مطالعه موردی در 8 سازمان (شرکت) دانمارکی که نظام و برنامه معماری سازمانی را بنانهاده بودند، به بررسی محدوده و کاربرد معماری سازمانی در عمل و بنابر تجارب واقعی پرداخته شد. بدین منظور مصاحبه با متولیان معماری – معمار ارشد، معمار کسب‌وکار، معمار فناوری اطلاعات، یا ترکیبی از این نقش‌ها – انجام و نتایج مورد تحلیل قرار گرفت. بر مبنای پژوهش جامعی که خانم رحیمی از دو جنبه ادبیات موضوعی و تجارب عملی انجام داد، سه کهن‌الگو برای تبیین فلسفه و کاربرد معماری سازمانی شناسایی شده است (بازهم عدد سه!) که البته تفاوت‌هایی با مدل‌های پیشین دارد. سه کهن‌الگو استخراج‌شده عبارت‌اند از:

کهن‌الگوی مدیریت فاوا: در این کهن‌الگو محدوده اثرگذاری معماری به عناصر فاوا محدود می‌شود و هدف معماری عبارت است از طراحی و تکامل یکپارچه و سازگار عناصر فناوری اطلاعات در راستای راهبردهای سازمان. کاربرد معماری متمرکز بر تدوین و اجرای برنامه راهبردی فاوا بدون دخالت مستقیم در راهبردهای کسب‌وکار است، اگرچه نتایج معماری فاوا در کسب‌وکار تأثیر خواهد داشت.

کهن‌الگوی مدیریت قابلیت‌های کسب‌وکار: محدوده این کهن‌الگو کل سازمان و کسب‌وکار است و هدف معماری طراحی و تکامل یکپارچه و سازگار عناصر (قابلیت‌های) کسب‌وکار در راستای راهبردهای سازمان است. بدین منظور کاربرد معماری در اجرا و پیاده‌سازی راهبردهای سازمان تجسم می‌یابد. معماری مستقیماً در تدوین و صورت‌بندی راهبردهای سازمان نقش ندارد، بلکه مجری راهبردهای تدوین و تصویب شده است.

کهن‌الگوی مدیریت راهبرد کسب‌وکار: در این کهن‌الگو شروع معماری از عناصر راهبردی کسب‌وکار (سازمان) است و هدف معماری طراحی و تکامل یکپارچه و سازگار مدل راهبردی کسب‌وکار در هم‌راستایی با بازار (محیط) ذکر شده است و سطح اختیارات معماری سازمانی تا سطح مشارکت در تدوین و صورت‌بندی راهبردها ارتقاء یافته.

بر اساس الگوهای سه‌گانه این پژوهش، موضوع محیط و تطبیق‌پذیری زیست‌محیطی – به میزانی که لاپالمی تأکید داشت – تأثیر کلیدی در الگوهای کاربرد معماری ندارد، چراکه به نظر خانم رحیمی و همکاران، در هر شرایط و سازمانی باید به محیط پیرامونی و اثرات متقابل آن بر سازمان توجه داشت.

اگرچه این پژوهش نسبت به دو مورد پیشین، با رویکرد چندبعدی (علمی-عملی) به موضوع پرداخته است و نتایج آن پتانسیل استنادپذیری بیشتری دارد، اما نسبت به پژوهش لاپالمی از شهرت کمتری برخوردار است، شاید یکی از دلایل آن به سبب تقدم زمانی پژوهش لاپالمی باشد.

جمع‌بندی مکاتب فکری معماری سازمانی

با توجه به بررسی نتایج سه پژوهش کلیدی که نسبت به طبقه‌بندی دامنه و کاربرد معماری سازمانی اقدام کرده بودند و با توجه به اشتراکات فراوان بین این سه پژوهش، نگارنده بجای اینکه یکی از آن‌ها را مبنای این کتاب قرار دهد، با تلفیق این سه پژوهش نسخه‌ای تلفیق‌شده برای مباحث این فصل تدوین کرده که در اینجا معرفی می‌شود. البته نگارنده معتقد است اصل موضوع مکاتب فکری (کهن‌الگوهای) معماری سازمانی موضوعی جذاب و عمیق است که جای کار بسیاری دارد و باوجود مشابهت در پژوهش‌های مطرح‌شده، همچنان نمی‌توان نشانه‌های واضحی از خاتمه یافتن این مبحث مشاهده نمود و لذا در سال‌های آینده باید منتظر انتشار پژوهش‌های بیشتری باشیم.

بر اساس مدل تلفیقی که نگارنده از تحلیل سه پژوهش ذکرشده به دست آورده، سه مکتب فکری معماری سازمانی به‌صورت زیر صورت‌بندی شده‌اند:

مکتب معماری فناوری اطلاعات: در این مکتب فکری، هدف معماری مشخصاً کارامدسازی فاوا و هم­راستاسازی آن با نیازمندی‌ها است و اُبژه مورد معماری نیز می‌تواند لایه فناوری اطلاعات در سازمان، یک سیستم اطلاعاتی یا گروهی از سیستم­ها باشد. رویکرد کل‌نگر و از بالا به پایین معماری (از نیازمندی کسب‌وکار به فناوری اطلاعات) دو گونه دستاورد عمده دارد، نخست منجر به طراحی سازگار و یکپارچه افقی در فناوری اطلاعات می‌شود، به‌گونه‌ای که منابع یا سرویس‌های مشترک بین حوزه‌های مختلف شناسایی شده و با طراحی یکپارچه از دوباره‌کاری و افزونگی جلوگیری می‌شود. دوم اینکه با تحلیل نیازمندی کسب‌وکار به‌صورت جامع و همه‌جانبه، اطمینان حاصل خواهد شد که تصمیمات و منابع فاوا دقیقاً در راستای اهداف و نیازمندی‌های سازمان (کسب‌وکار) قرار دارند.

در این مکتب فکری، شناخت و تحلیل وضعیت موجود برای در هر دو لایه کسب‌وکار و فاوا انجام می‌شود اما طراحی-بازبینی معماری مطلوب صرفاً در لایه فناوری اطلاعات خواهد بود، این نوع معماری مبتنی بر تحول فاوا است که مستقیماً در کارآمدی کسب‌وکار تأثیر دارد (به‌واسطه تسهیل، تسریع و مدیریت‌پذیر شدن فرایندها و خدمات) و به‌صورت غیرمستقیم نیز زمینه‌ساز تغییر و تحول منطق کسب‌وکار خواهد بود (به‌واسطه استقرار سیستم‌ها و فناوری‌های جدید). همچنین معماری فاوا در راستای تحقق اهداف راهبردی تعریف می‌شود و نتایج آن غیرمستقیم بر راهبردهای سازمان اثر می‌گذارد. در این مکتب، تغییر مستقیم عملیات کسب‌وکار یا راهبردهای سازمان در محدوده معماری نمی‌گنجد.

جان زکمن و استیون اسپیواک از پیشکسوتان معماری سازمانی در این مکتب قرار می‌گیرند، البته جان زکمن در مصاحبه‌ها و نوشته‌هایی که از اواخر دهه 2000 به بعد ارائه کرده است به مکتب دوم ملحق می‌شود. وی خاستگاه چارچوب زکمن را این‌گونه توضیح می‌دهد: «متأسفانه در دهه 1980 وقتی برای اولین بار چارچوب گرافیکی خود را آماده کردم، تنها به اصطلاحات مرتبط با سیستم‌های اطلاعاتی تسلط داشتم و از آن استفاده کردم؛ به این دلیل و به خاطر وجوه مشترک بالای مهارت‌های معماری سازمانی با مهارت‌های تحلیل و طراحی سیستم‌های اطلاعاتی، دانش معماری سازمانی غالباً در جامعه فعالان فناوری اطلاعات پایه‌گذاری شد و لذا ممکن است به‌اشتباه تصور شود هدف معماری سازمانی صرفاً توصیفات سیستم‌های اطلاعاتی (فاوا) است».

در کشور ما نیز اغلب منابع و مراجع در دهه 1380 منطبق با این مکتب بوده و فرایند چهار مرحله‌ای معماری سازمانی را شامل 1. برنامه‌ریزی راهبردی فناوری اطلاعات؛ 2. استخراج معماری فناوری اطلاعات سازمانی 3. پیاده‌سازی معماری سازمانی و نگهداشت معماری در نظر می‌گرفتند .

مکتب معماری (یکپارچه)­­ سازمانی: در این مکتب فکری که یکی از منابع نخستین و مشهور آن کتاب «معماری سازمانی به‌عنوان راهبرد: ایجاد شالوده‌ای برای اجرای کسب‌وکار» از خانم راس و همکاران است، معماری سازمانی را به‌عنوان شالوده طراحی سازمان (کسب‌وکار) مسئول پیاده‌سازی و اجرای راهبردها معرفی می‌کند. بر این اساس، معماری پل میان راهبرد با اجرا است و هر تصمیم و راهبردی برای تحقق (اجرا) می‌بایست به‌صورت جامع و با رعایت همه ملاحظات، طراحی (معماری) شود تا نهایتا پیاده‌سازی نقشه­ های معماری منجر به تحقق اهداف و راهبردهای مدنظر شود. معماری سازمانی استراتژیک یکی از مصادیق این مکتب محسوب میشود که در چند سال اخیر ظهور یافته است.

با ارتقاء کاربرد معماری سازمانی از سطح فناوری اطلاعات به سطح کسب‌وکار، مفهوم معماری سازمانی به زبان ساده و مدیریتی را می‌توان ترجمه «راهبرد به اجرا[7]» در بستر شرایط متغیر محیطی و رقابتی دانست. به‌عبارت‌دیگر معماری پلی است که راهبردها را به اجرا (عملیات) پیوند می‌زند به‌گونه‌ای که بدنه سازمان از طریق مدل‌های معماری و اقدامات حاصل از آن، در تحقق راهبردها و اهداف سازمان نقش‌آفرینی خواهند کرد.

برخی صاحب‌نظران ازجمله اسکات برنارد دیدگاه بلندپروازانه‌تری داشته و معتقدند معماری نه‌تنها در اجرای راهبرد که حتی در صورت‌بندی و تدوین راهبردهای سازمان نیز اثرگذار است، وی با ارائه فرمول معروف «معماری = راهبرد + کسب‌وکار + فناوری» مشخصاً در این مکتب فکری قرار می‌گیرد. وی همچنین معماری سازمانی را به‌عنوان چتری بالای سایر بهروش‌ها و نظام‌های مدیریتی-فناوری در سازمان می‌داند که باید به رقابت بین بهروش‌ها خاتمه دهد.

جان گاتزه در تبیین مسؤولیت‌های نقش معمار به مشارکت در تدوین راهبردها و اهداف سازمان و همچنین هدایت برنامه تغییر و تحول (کسب‌وکار و فاوا) اشاره می‌کند  که نتیجه آن ارتقاء معماری به نظامی راهبردی-مدیریتی است. خلاصه آنکه ازنظر صاحب‌نظران مکتب دوم، کاربرد معماری سازمانی صرفاً در طراحی سیستم‌های اطلاعاتی و زیرساخت‌های کارآمد فاوا نیست، بلکه تحقق اهداف سازمان غایت مدنظر معماری است.

چارچوب ملی معماری سازمانی ایران نیز با در نظر گرفتن شش دامنه اصلی «راهبرد»، «کسب‌وکار» ، «اطلاعات و داده»، «نرم‌افزار کاربردی»، «زیرساخت فناوری» و «امنیت» به سمت این مکتب گرایش پیدا کرده است (کمیسیون توسعه دولت الکترونیکی، 1395).

لازم به ذکر است این مکتب، تکامل‌یافته مکتب اول در گذر زمان است که با رشد و بلوغ مفاهیم معماری سازمانی، بسیاری از صاحب‌نظران مکتب اول نیز به‌تدریج به مکتب دوم پیوسته‌اند و باید گفت خاستگاه صاحب‌نظران مکتب دوم تلفیقی از حوزه مدیریت، مهندسی سازمان و فناوری اطلاعات است.

مکتب معماری اکوسیستمی: این مکتب ریشه در تفکر سیستمی دارد و سازمان را یک سیستم پیچیده اجتماعی-فنی در محیطی متأثر از سایر سیستم‌ها می‌داند که هر تغییر و تحولی باید با در نظر گرفتن تمامی مؤلفه‌های مرتبط و روابط به‌هم‌پیوسته و پویای بین این مؤلفه‌ها با محیط و سیستم‌های دیگر انجام شود؛ علاوه بر این، مؤلفه‌های تأثیرگذار در معماری از عناصر کلاسیک (فرایند، سرویس، داده، نرم‌افزار و…) فراتر رفته و موضوعاتی همچون فرهنگ، پیچیدگی، پویایی روابط، عدم قطعیت و محیط متلاطم پیرامونی نیز به دغدغه‌های معماری اضافه می‌شود. طبیعتاً چارچوب‌ها و روش‌شناسی‌های کلاسیک معماری سازمانی جوابگوی این مکتب نبوده و نیازمند روش‌ها و ابزارهای سیستمی جدید هستیم.

در این مکتب فکری، محدوده معماری به مرز تشکیلاتی سازمان محدود نشده و هر سیستم اجتماعی-فنی-اقتصادی می‌تواند مورد معماری قرار گیرد. برای مثال معماری صنعت بانکداری، معماری حمل­ونقل شهری یا حتی معماری کل دولت (قوه مجریه). مکتب معماری اکوسیستمی که بیش از دو مکتب قبلی، وابسته به دانش‌های چندرشته‌ای است، اکنون در مراحل اولیه تثبیت­شدن است و می‌توان گفت تاکنون مفاهیم و اصول آن تبیین شده است ولی هنوز مسیری طولانی تا پیدایش چارچوب‌ها و روش‌شناسی‌های منسجم برای آن متصور است.

تفاوت عمده این مکتب در مقایسه با مکتب دوم، تمرکز بر مفاهیم و موضوعاتی فراتر از حوزه کسب‌وکار و فناوری اطلاعات است. تفکر سیستمی و مفاهیم سیستم‌های پیچیده و تودرتو، در کنار محیط پیرامونی متلاطم و تأثیرات سیستم‌ها بر یکدیگر و نهایتاً تلاش سیستم (سازمان) برای تطبیق‌پذیری و حفظ پایداری[8] در برابر تلاطم محیط از ویژگی‌های کلیدی این مکتب است.

ازجمله صاحب‌نظران این مکتب می‌توان به جمشید قراچه‌داغی اشاره کرد که معتقد است در نظریه سیستم‌ها، یک سیستم باز از اکوسیستم خود مستقل نیست و لذا کنترل و مدیریت سیستم تنها با بررسی عملیات داخلی میسر نبوده، بلکه نیازمند درک زمینه‌های پیرامونی سیستم نیز هست .

جهت جمع‌بندی مطالب، خلاصه ویژگی‌های سه مکتب معماری در جدول ‏زیر تبیین شده است.

مقایسه ویژگی‌های مکاتب فکری معماری سازمانی

 مکتب فکری معماری فناوری اطلاعاتمکتب فکری معماری (یکپارچه)­­ سازمانیمکتب فکری معماری اکوسیستمی
شعار کلیدیمعماری چسب میان فاوا با  کسب‌وکارمعماری پل بین راهبرد با اجرامعماری ابزار تطبیق‌پذیری و پایداری در برابر تلاطم محیط
منظور و هدفبرنامه‌محوری، کارآمدی و یکپارچگی فاواهم‌راستایی فاوا با نیازمندی‌های کسب‌وکار+ مدیریت مبتنی بر سیستم‌ها و بهروش‌ها
+ یکپارچگی سازمانی
+ ترجمه راهبرد به معماری
+ تطبیق‌پذیری و پایداری
+ مدیریت پیچیدگی
+ تکامل متقابل سیستم و محیط
ارکان و اصول+ جامع‌نگری و یکپارچگی فناوری اطلاعات
+ معماری چتری بر سایر نظام‌ها و بهروش‌های فاوا
+ تأثیر غیرمستقیم معماری بر راهبرد سازمان
+جامع‌نگری و یکپارچگی کسب‌وکار و فاوا
+ معماری چتری بر سایر نظام‌ها و بهروش‌های مدیریتی و فناوری
+ تأثیر مستقیم معماری بر برنامه راهبردی سازمان
+ جامع‌نگری سیستمی و اکوسیستمی
+ معماری چتری بر سایر نظام‌ها و بهروش‌ها در سیستم و اکوسیستم
+ تأثیر مستقیم معماری بر سیستم و اکوسیستم
محدودیت‌ها– تقابل طراحی ایده‌آل با تغییرات
– نیازمندی‌هاسطح اختیارات معمار فاوا
– تقابل طراحی ایده‌آل با چابکی سازمان
– لزوم تغییر پارادایم فکری مدیران ارشد
– گوناگونی و پراکندگی موضوعات موثر در معماری
– عدم وجود چارچوب‌ها و بهروش‌های رسمی
چارچوب‌های مطرحTOGAF V1-V8
FEAF V1
TAFIM
DODAF V1  
TOGAF V10
FEAF V2
EA3
DODAF V2
IEAF
 
کتاب‌های شاخص(Spewak & Hill, 1993) (Wagter, Berg, Luijpers, & Steenbergen, 2005) (Finkelstein, 2006) (Hanschke, 2010)(Ross, Weill, & Robertson, 2006) (Bernard, 2012) (Lankhorst, 2017)(Giachetti , 2010) (Gharajedaghi , 2011)  

لازم به ذکر است به میزانی که از مکتب اول به سمت مکتب سوم حرکت می‌کنیم، روش‌شناسی‌ها و تکنیک‌های فرمال کمتری را می‌توان یافت و در عوض نظریه‌پردازی پررنگ می‌شوند. باید در نظر داشت تکامل کاربرد معماری از مکتب اول به سوم طی سه دهه به معنی برتری مکاتب بالاتر نسبت به مکتب اول نیست، بلکه هرکدام جایگاه و کاربرد خاص خود را دارند. در بخش الگوهای کاربرد معماری سازمانی، با تعدادی از سناریوها (الگوهای) مطرح کاربرد معماری سازمانی آشنا می‌شویم که نحوه تحقق مکاتب فکری معماری سازمانی را تبیین می‌نماید.


[1] Schools of Thought

[2] Enterprise IT Architecting

[3] Enterprise Integrating

[4] Enterprise Ecological Adaptation

[5] دانشجوی دکترا در دانشگاه فنی دانمارک طی سال‌های 2012 تا 2016

[6] Archetype

[7] Strategy To Execution

[8] Sustainability

اشتراک‌گذاری محتوا: